احساس میکنم باید بنویسم.. بنویسم اشتباهات زندگیم و که هیچ وقت دیگه تکرارشون نکنم. حس بغض آلود امروزم و بنویسم که بعد بدونم چه حسی داره. دلم شکسته یا دارم فکر میکنم که دلم شکسته؟!! انگار دو سال پیش داره تکرار میشه. حتی شیطونی های اون هم نمیتونه از حس اضطراب و در موندگیم بکاهه. خداوندا چرا انقدر دور ایستادی از من؟؟ آیا این هم امتحانیه برای بزرگ کردن من؟؟ نگذار خم بشم خداوندا... نگذار بیفتم.
بازم دلم واسه اسمت تنگ شد . اومدم احوالتو بپرسم
هرچند تو گلسای من نیستی اما بالاخره گلسایی دیگه!
من ۳۰ سالمه و تو ۱۹ سال داری.وقت زیاده هرچند دل زیاد نیست اما نا امید نباش . گلسا ها همشون هر جای دنیا که باشن با شیطونیاشون دل همه رو قلقلک میدن . به نوشتنت ادامه بده . خداحافظ
حرف دل من اینجا تو دل تو هم هست
فقط اینو بهت می گم که هیچ وقت اسیر افکارت نشی.
چون کلام خدا میگه گذشته رو فراموش کن.
گلسا فراموش نکن تو فرزند خداوند هستی.
من جات بودم این چهره غم رو از نوشته هام ور میداشتم.
اینو می نوشتم: هر جا روح خداست آنجا آزادیست.
وقتی دلت می گیره ......
وقتی دلت آواره می شه ......
وقتی هیچ سر پناهی نداری ....
وقتی توی هفتا آسمون یه ستاره نداری ....
وقتی می فهمی که دنیا با همه قشنگی های زود گذرش یه بازی بوده و تو هم
بازیگرش ......
وقتی چشات پر اشک هست و یه شونه مهربون واسه گریه کردن نداری ......
وقتی چشاتو می بندی و مرگ و آرزو می کنی ........
اونوقت به دلت نگاه کن ..به خودت ...به گذشته ات ....
به اتفاقها و عواملی که باعث این اتفاق شدند ..........
سعی کن حکمت زندگیت رو بفهمی ...................
ببین در عوض چیزهایی که از دست دادی چی بدست آوردی ؟
اگه تونستی چیزهایی رو که بدست آوردی ببینی بفهمی و درک کنی اونوقت برنده ای
حتی اگر به ظاهر بزرگترین شکست زندگیت رو تجربه کرده باشی ..........
ناشناس عزیز مرسی از نظرهات...
گلسا جان من آپم