درمانده

چقدر این هوا بوی بی قراری میدهد بوی نیامدن... بوی تنهایی. انس گرفته ام به دروغی که هر بار با خودم تکرار میکنم. جقدر این هوا بوی دلتنگی میدهد شب در حسرت صبح و صبح در حسرت شب... چشمی دوخته به دوستت دارم هایی که با دستان تو نوشته شده دوستت دارمهای تو  همه بی جانند... بی روح... ملال آور.
 بی خوابی های پی در پی و روزهایی سخت روحم را مصلوب کردند. زیبا ترین حرفت را بگو و برو خسته شدم از پا به پای تو آمدن ها...